یک روز می آیی...

ساخت وبلاگ

 

یک روز می‌آیی که من دیگر دچارت نیستم

از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم

 

یک روز می‌آیی که من نه عقل دارم نه جنون

نه شک به چیزی نه یقین ، مست و خمارت نیستم

 

شب‌زنده داری می کنی تا صبح زاری می کنی 

تو بیقراری می کنی ، من بیقرارت نیستم

 

پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد

گل میدهی ، نو می شوی ، من در بهارت نیستم

 

زنگارها را شسته‌ام دور از کدورت‌های دور

آیینه‌ای رو به توام ، اما کنارت نیستم

 

دور دلم دیوار نیست ، انکار من دشوار نیست

 

اصلا منی در کار نیست ، امن ام حصارت نیستم.

 

 

 

 

 

افشین یداللهی

سالهای دور از خانه...
ما را در سایت سالهای دور از خانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7cafemahramane1 بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 2 دی 1399 ساعت: 5:51