به تو فکر کردن شبیه زخمی است که هر چند وقت یکبار عامدانه رویش نمک می پاشم و فشارش می دهم. دارد نزدیک به یک سال می شود. این یک سال را من چه کرده ام؟ با فکرت زندگی کردن و رویا بافتن. همه افکارم بوی تو را می دهد. لابلای کتابهام اسم زیبای تو خودنمایی می کند. خوابهام پر از توست. پر از عطر بدنت؛ پر از موهای جو گندمی ات؛ پر از خندیدن هایت؛ بوسه ات؛ بازوهایت...
از خلسه ات که بیرون می زنم چقدر کم دارمت! چقدر جای خالیت سیاهِ پر رنگ است! چقدر...
دارد نزدیک به یک سال می شود و من هنوز عاشقت هستم... مهنازت هستم... ماهی ات هستم (من را محکم نگیر... سُر می خورم از میان دستهات)
کاشکی معجزه بشود و بیایی. کاشکی...
به تو فکر کردن شبیه زخمی است که...
برچسب : نویسنده : 7cafemahramane1 بازدید : 57