...

ساخت وبلاگ
يك وقتهائي زمانيكه همخوابه ات را توي بغلت چلانده اي ياد من بيفت.

و دلت تنگ شود براي پس گردنم. و من نباشم. و لبخندهام را سپرده باشم به حافظه ات. رفته باشم از لجنزار آغوشت. رفته باشم از همه جا. و دنبالم بگردي و نباشم. و همخوابه ات بداند كه گشته اي و نبوده ام و پناه آورده اي به جسم دستخورده اش. و بداند كه نيستم و حسرتم را به دوش ميكشي.

و فهميده باشي كه تپندگي قلبي در كار نيست. نه قلب من براي تو.... و نه قلب تو براي همخوابه ات.

و مثل حيوان باشي. همخوابه ات توي بغلت مثل حيوان باشد كه لوليده ايد به هم. و حالت بهم بخورد و نتواني بالا بياوري. و ياد من بيفتي و دستهاي يخزده ات بلرزد.

سالهای دور از خانه...
ما را در سایت سالهای دور از خانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7cafemahramane1 بازدید : 39 تاريخ : جمعه 16 تير 1396 ساعت: 4:09