سالهای دور از خانه

متن مرتبط با «تو بارون مگه ميشه عاشق نشد» در سایت سالهای دور از خانه نوشته شده است

تولد

  •   حالا.....من در آستانه‌ی ۲۶ سالگی      , ...ادامه مطلب

  • تولد بی هم

  • تولدت مبارک عزیزِ جانِ من، عشق جانِ من، الف جانِ من، بی وفا جانِ من...  دوستت دارم عین و شین و قاف , ...ادامه مطلب

  • تو بارون مگه میشه عاشق نشد؟!

  • چند روزیه اینجا بارون شدیدی میباره. آدم دلش نمیخواد پاشو از خونه بذاره بیرون ولی خب نمیشه در مغازه رو باز نکنم. رفتم نشستم پشت پیشخون لم دادم به صندلیم و به عابرای خیس و یخ زده چشم دوختم. در باز شد و یه دختر حدودا بیست و چار پنج ساله با بوت های بلندی که ساق پاشو زیباتر جلوه می داد، داخل اومد و لبخند به لب نشست روی یکی از صندلیای نزدیک پیشخون و گفت یه اسپرسو میخوام. ادامه مطلب,تو بارون مگه میشه عاشق نشد,تو بارون مگه ميشه عاشق نشد,اهنگ تو بارون مگه میشه عاشق نشد,تو بارون مگه میشه عاشق نشد تو بارون مگه میشه گریه نکرد,متن اهنگ تو بارون مگه میشه عاشق نشد,سیامک عباسی تو بارون مگه میشه عاشق نشد ...ادامه مطلب

  • مراقب مادرتون باشین

  • گاهی برمیگردم و به گذشته نگاه می کنم. روزای داغون وحشتناکی که مادرم کم کم قدرت پاهاشو از دست داد. اون زمان اونقدر فقیر بودم که نمی تونستم پولی رو صرف سلامتیش کنم. کارمو از دست داده بودم و زندگیم روی هوا بود. با یه مشت چک و بدهی که هر روز بیشترم می شدن. مادرم فلج شده بود و من کاری از دستم بر نمی اومد. کم کم کمرش هم قدرتشو از دست داد و حتی رسید به ستون فقرات و بعدم نخاعش و من بازم هیچ کاری ازم ساخته نبود. یه روز نشستم با خودم فکر کردم باید یه جوری امیدوارش کنم. هرچند امیدی کاذب باشه. اینجوری روزای آخر عمرشو با اندوه و غصه سر نکرده. ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها